آقای دکتر غین عزیز، همکارانتان نفرت مرا برمیانگیزند، مشتی بیخرد که بی پیشوند دکتر، احدی آدم حسابشان نمیکند. شما در سمت مقابل، برای من تجلی احترام در این محیط دلگیر هستید.
دلم تنگ آن روزیست که از پزشکی راهی بیمارستان شدم تا جلسه کوچکی داشته باشیم. همان روز که آمدم داروخانه، روی آن میز زمخت نزدیک یخچال داروهای بیولوژیک نشستیم. و شما صحبت کردید از جنبشی که باید آغاز شود برای حرکت به سمت علم دینی و خوانشی نو از فلسفه علم؛ دروغ چرا، آنروز دوباره دلم گرفت، از آنکه دغدغههایتان به تناسب شخصیتتان، برجستهست و دیدتان، بسیار بسیار فراتر از آن جانوران آکادمیک، لیکن باور دارید دغدغههایتان اصیلست و حقیقت، شاید حتی گمان شک کردن را نیز هرگز نکرده باشید.
آقای دکتر غین دوستداشتنی، به خاطر دارید آن آقا را؟ همان که گمانم میتوانست شین باشد. آقای شین افسرده را که با تصویری از دفترچه بیمه در موبایل تمام اینترنها را عاصی کرده بود. او که اصرار داشت آن دارو را برای همسرش-در آن شهر متوسط در فاصله ۹۰ کیلومتری- تهیه کند. همان داروی کمیاب. و نهایتا، پس از درک توجیهناشدنی بودن آقای شین افسرده، شما را صدا کردند.
آقای شین، شاید آنروز که برخلاف رضایت پدرش و برخلاف رضایت پدر خانم شین مریض، با ایشان ازدواج کرد، تصور نمیکرد دو سال و چهار ماه و نوزده روز بعد، در انتظار دوازده میلیون تومان حاصل از فروش موتور مدل نودوچهارش-همان که به برادر سپرده بود به فروش برساند و در اسرع وقت حاصل را به حسابش واریز کند- هفت ساعت بر روی نیمکت زرد رنگ روبهروی آبخوری، در نزدکی تالار آبگینه، بگذراند؛ نیمهخواب، نیمهبیدار. با اینحال این میتوانست شش دوز بعدی داروی همسرش را تامین کند. شاید تاریکی بامداد، این واقعیت که نیاز به تجویز دکتر و دفترچه بیمه برای دریافت این داروی به خصوص وجود دارد را از خاطر آقای شین افسرده برده بود. این اشتباه اما اشتباهی بود میتوانست منجر به گریه آقای شین افسرده در کنار آن دستشویی حال بههم زن نزدیک داروخانه شود.
آقای دکتر غین دوستداشتنی، آن روز، نگارنده تعریف کرد که شما و پسر و همسرتان را در سینما گلستان دیده بود، پسربچه بازیگوشی بود و شما هم صبور. مورد اول را نمیدانم، مورد دوم مسلمست. در واقع شما علاوه بر صبور، نسبت به دیگران، به فراخور شرایط، مهربان، دلسوز یا درککننده هستید. من متوجه هستم که این از صبر شما، آقای دکتر غین دوستداشتنی بود که حدود هفت مرتبه پروسه رسمی دریافت این داروی خاص را برای آقای شین افسرده بازگو کردید و به ایشان فهماندید که تصویر نسخه روی موبایل، برای دریافت این داروی کمیاب کافی نیست، این از درککننده بودن شما بود که برای آقای شین افسرده، به پرسنل سپردید هر تعداد دوز که لازم دارد، فردا اول صبح برایش نگه دارند تا با نسخه برسد، متوجهم که به عنوان مسئول رسمی داروخانه، مسئول برقراری نظم نیز در آن هستید و این بالا رفتن صدایتان را، گاه، میطلبد، با این حال، من کمی برای آقای شین افسرده احساس بدی دارم. آقای دکتر غین دوستداشتنی، لطفا از آن خانم چاق مسئول داخلی داروخانه بپرسید "آقای شین افسرده داروهایش را دریافت کرد؟"
نامهای از خانم میم به آقای عین
فروپاشی آقای کاف دیندار در خواب بامدادی شانردهم می
آقای دکتر غین دوستداشتنی و شیشهای که بین ایشان و آقای شین افسرده فاصله انداخت
آقای ,شین ,افسرده ,دکتر ,غین ,داروی ,آقای شین ,شین افسرده ,آقای دکتر ,دکتر غین ,این داروی
درباره این سایت