از خواب بیدار شدم، خیلی آرام، بدون آنکه چشمم را حتی باز کنم. به سرعت خوابم را مرور کردم :
".بازگشته بودم، در گرگ و میش در شهر قدم زدم، در خلوتترین لحظات شهر. در طبقه دوم آن کافه بسیار کوچک، یک سفارش گرانقیمت دادم. در خوابگاه بودم، به قصد خارج شدن برای خریدن یک خودکار آماده شده بودم، وارد آسانسور شدم، با دو نفر مواجه شدم، خوابگاه، آقای کاف و پسرک سالپایینی، در حال همراهی آقای کاف. آقای کاف گریه میکرد، پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت "مگه نمیدونی؟" گفتم نه. گفت "جوی خون راه افتاده اون پایین، همه شورشیا رو از دم تیغ گذروندن". "پس بهتره بیرون نرم؟" گفتم. گفت آره. و رفتیم نمازخانه خوابگاه، شلوغ بود. پدرم را پیدا کردم. ازش عذرخواهی کردم. بیدار شدم."
آقای کاف موردیست که همیشه فکر کردن بهش، دلگیرم میکند. یک ، با نیمچه تحصیلات آکادمیک، با این تفاوت که برخلاف باقی همقطارانش، کمتر وچار ژست مصالحه دینی شد، اصالتش را حفظ کرد. همراه بچهها، به سفرهای زیارنی میرود، شوخست و خوشخنده، پیش از اذان مغرب به طبقات سر میزند، اتاق آشناها را با ذکر "سلامن علیکلم" باز میکند و چند ثانیه تا چند دقیقه، بسته به وضعیت مخاطب میهمانشان میشود. دم در نمازخانه میایستد، به هرکس وارد میشود، عطر میزند، سوالاتی بین دو نماز میپرسد، سیم ظرفشویی، بادکنک، عطر و دمکنی به بچهها هدیه میدهد. در اتاق نهاد را زمانی که خودش هست چهارتاق باز میگذارد، رهگذران آشنا میتوانند بروند پیشش بنشیند با او گپ بزنند. پارسال، در سن سیوچهار سالگی ازدواج کرد.
آقای کاف، برای من تصویری از یک زندگی ساده بوده، شاید کمی ناراحتکننده. آقای کاف، یک مرد سیوچهار ساله، تا یکسال پیش ش زندگی میکرد، یک موتور اسپورت دارد، با آن به خوابگاه میآید، در شهر لباس ت نمیپوشد، تلاش میکند متد علمی را درک و ترویج کند و در عین حال نگاهی به پارادایمهایی سنتی در علوم و طب دارد. زندگی آقای کاف در پیشنمازی، سفرهای زیارتی و تبلبغ دین خلاصه میشود، ناگاه یاد سایلنس اسکورسیزی افتادم. آقای کاف، به فراخور شرایط، وما حامی حکومت بوده و من، ناخودآگاه سعی کردم برای او یک تراژدی متصور شوم، یک پارادوکس؛ آقای کاف، در خواب من دچار فروپاشی شد.
آقای کاف دارای دو زاویهست. زاویه فکری و زاویه انسانی. آفای کاف انسان ارزشمندیست، مهربان، خندهدار، همدرد. او برای روابط انسانی ارزش قائلست و بین جنبههای فکریعقیدتی و انسانی، تمایز میدهد. درباره زاویه فکریعقیدتی او. فاک زاویه فکریعقیدتی، من دلایل کافی برای مشکلی نداشتن با آقای کاف دارم. آقای کاف عزیز، اولین روزی که برگردم خوابگاه، در راه بازگشت از سلف، سری به اتاق نهاد میزنم، با یک سوغاتی ناقابل برای عرض دلتنگی.
(شاید روزی درباره عذرخواهی از پدر، صحبت کردیم.)
نامهای از خانم میم به آقای عین
فروپاشی آقای کاف دیندار در خواب بامدادی شانردهم می
آقای دکتر غین دوستداشتنی و شیشهای که بین ایشان و آقای شین افسرده فاصله انداخت
آقای ,کاف ,یک ,زاویه ,کاف، ,خوابگاه، ,آقای کاف ,آقای کاف، ,اتاق نهاد ,در خواب ,در شهر
درباره این سایت